سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 داستانها و پندها - بـــاران

داستانها و پندها

دوشنبه 86 بهمن 8 ساعت 10:57 عصر
<

 

داستانها وپندها

عبدالرحمن بن سیابه گفت هنگامیکه پدرم از دنیا رفت یکى از دوستان او بدر خانه ما آمد پس از تسلیت گفتن پرسید آیا پدرت از مال و ثروت چیزى گذاشته ؟ گفتم نه ، کیسه ایکه در آن هزار درهم بود بمن داد. گفت این پول را بگیر و در خرید و فروش سرمایه خود قرار ده برسم امانت در دست تو باشد سود آنرا بمصرف احتیاجات زندگى برسان و اصل پول را بمن برمى گردانى . بسیار خرسند شدم ، پیش مادرم آمده و جریان را شرح دادم ، شبانگاه نزد کس دیگرى از دوستان پدرم رفتم ، او سرمایه مرا پارچه هاى مخصوصى خرید و دکانى برایم تهیه کرد، در آنجا بکسب مشغول شدم .
اتفاقا خداوند بهره زیادى از اینکار مرا روزى فرمود؛ تا اینکه ایام و موسم حج رسید، در دلم افتاد که امسال بزیارت خانه خدا بروم پیش مادرم رفتم و قصد خود را با او صحبت کردم ؛ گفت اگر چنین خیالى دارى اول امانت آن مرد را رد کن و پول او را بده بعد برو من هزار درهم را فراهم نموده پیش او بردم گفت شاید آنچه من دادم ، کم بوده اگر مایلى زیادتر بدهم گفتم نه ، خیال دارم بمکه مسافرت کنم مایل بودم امانت شما مسترد شود.
پس از آن بمکه رفتم ، در بازگشت با عده اى خدمت حضرت صادق (ع ) در مدینه رسیدم ، چون من جوان و کم سن بودم در آخر مجلس نشستم . هر یک از مردم سؤ الى مى کردند و ایشان جواب مى داد. همینکه مجلس خلوت شد مرا پیش خواند، جلو رفتم فرمود کارى داشتى ؟ عرض کردم فدایت شوم من عبدالرحمن پسر سیابه هستم ، از پدرم پرسید گفتم او از دنیا رفت ، حضرت افسرده شد و برایش طلب آمرزش نمود آنگاه پرسید آیا ثروت و مالى گذاشته است ؟ گفتم چیزى بجاى نگذاشته سؤ ال فرمود پس چگونه بحج رفتى ؟ من داستان رفیق پدرم و هزار درهمى که داده بود بعرض ایشان رساندم ولى آنجناب نگذاشت همه آنرا بگویم ، در بین پرسید آیا هزار درهم او را دادى ؟ گفتم بلى بصاحبش رد کردم . فرمود احسنت خوب کردى اینک ترا وصیتى بکنم . عرض کردم بفرمائید (قال علیک بصدق الحدیث و اداء الامانة تشرک الناس فى اموالهم هکذا و جمع بین اصابعه ) فرمود بر تو باد براستى و درستى و رد امانت که اگر حفظ این سفارش را بکنى در اموال مردم شریک خواهى شد این سخن را که گفت انگشتان مبارک خویش ‍ را در هم داخل کرد. فرمود اینچنین شریک آنها مى شوى ، من دستور آنجناب را مراعات نموده و عمل کرده ، وضع مالیم بجائى رسید که زکوة یک سالم یکصد هزار درهم شد.

 

 

 

 

 


نوشته شده توسط : وحید

[ نظر]