سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 تا محرم - بـــاران

تا محرم

پنج شنبه 86 دی 13 ساعت 11:2 عصر
<

روز : 24
بنابر اشهر، روزیست است که مباهله کرد و رسول خدا(ص ) بانصارى (نجران ) و پیش از آنکه خواست مباهله کند، عبا بر دوش مبارک گرفت و حضرت امیر المؤ منین (ع ) و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را داخل در زیر عبا نمود و گفت پروردگارا! هر پیغمبرى را، اهل بیتى بوده است که مخصوصترین خلق خدا بوده اند باو، خداوندا اینها اهل بیت منند. پس ، از ایشان برطرف کن شک و گناه را و پاک کن ایشان را پاک کردنى .
پس جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر در شاءن ایشان آورد. پس حضرت رسول (ص ) این چهار بزرگوار را بیرون برد از براى مباهله . چون نگاه نصارى بر ایشان افتاد و حقیقت آنحضرت و آثار نزول عذاب مشاهده کردند، جرئت مباهله ننمودند و استدعاى مصالحه و قبول جزیت نمودند.
در این روز، حضرت امیر المؤ منین علیه السلام ، در رکوع ، انگشتر خود را بسائل داد
(46) و آیه : انما ولیکم الله ، در شانش نازل شد.
بالجمله ، این روز بسیار شریفى است و در آن چند عمل وارد است :
1. غسل .
2. روزه .
3. دو رکعت نماز و آن مثل نماز روز غدیر است در وقت و کیفیت و ثواب .
4. خواندن دعاى مباهله که شبیه بدعاهاى سحرهاى ماه رمضان است .
5. دو رکعت نماز کند با آداب و شرایط و بعد از نماز، هفتاد مرتبه استغفار کند. پس اشاره کند بموضع سجود خود و بخواند:
الحمدلله رب العالمین الخ ،
و شایسته است در این روز، تصدق بر فقرآء بجهت تاءسى بمولاى خود، امیر المؤ منین علیه السلام و زیارت کردن آنحضرت و انسب خواندن زیارت جامعه است .
در این روز، سنه 232، (واثق الله ) خلیفه نهم عباسى ، پسر (معتصم ) بعلت استقاء در (سر من راى ) وفات کرد. پس از فوت او، جامه اى بر روى او کشیدند و مردم مشغول شدند به بیعت کردن با برادرش (متوکل ) و از جنازه (واثق ) غفلت نمودند. از بستان خانه ، چند موشى بیرون آمد و چشمان (واثق ) را از کاسه بیرون آوردند و کسى نفهمید تا گاهیکه او را غسل دادند.
و نیز در این روز، سنه 511، وفات کرد در اصفهان ، (محمد بن ملکشاه بن الب ارسلان سلجوقى ).
روز : 25
روز شریفى است و روزیستکه (هل اتى ) در حق اهل بیت علیهم السلام نازل شده بجهت آنکه سه روز، روزه گرفتند و افطار خود را در هر سه شب به مسکین و یتیم و اسیر دادند و بآب خالص ، افطار نمودند.
شایسته است که شیعیان اهل بیت در این ایام ، تاءسى بموالى خود نمایند در تصدق بر مساکین و ایتام و سعى در اطعام ایشان و روزه بدارند و چون بعض علما، این روز را، روز مباهله مى دانند، زیارت جامعه و دعاى مباهله را در این روز خواندن ، مناسب است .
روز : 26
در این روز، سنه 23، (ابو لولو)، (عمر) را زخم زد و این بسبب آن بود که گویند:
او غلام (مغیره ) بود و (مغیره ) ضریبه بر او بسته بود که هر ماه صد درهم باو بدهد. (ابو لولو) نزد (عمر) از (مغیره ) شکایت کرد و درخواست کرد که عمر شفاعتى در تخفیف ضریبه او کند.
(عمر) گفت صنعت تو چیست ؟. گفت : درودگرم و نقاشم و آهنگرم و آسیاى بادى را نیکوتر، توانم ساخت . (عمر) گفت : باید این همه صنعت که تو دارى این قرار داد بر تو زیاد نیست . پس از او خواست که آسیاى بادى براى او بسازد.
(ابو لولو) گفت : از براى تو آسیائى بسازم که آوازه آن گوش تا گوش جهان را فرو گیرد. این بگفت و برفت .
عمر گفت : که این غلام مرا تهدید بقتل کرد و سینه او را از کینه خویش آکنده یافتم . پس روزى چند نگذشت که (ابو لولو) تصمیم قتل عمر کرد و خنجر را که دو سر داشت و دسته اش در میان بود، با خود برداشت و چیزى بر سر پیچیده که کمتر شناخته شود و صبح زود بمسجد آمد، در صف اول از براى نماز بامداد بایستاد. و بقولى در سر راه (عمر) در کمین نشست ، تا (عمر) رسید. خود را باو رسانید و او را از چپ و راست ، شش ضربت زد و بازو و شکم و از آن زخمها، زخمى گران بزیر ناف آمد و (عمر) از پاى در آمد.
(ابو لولو) فرار کرد. مردم از قفاى او بتاختند و بانگ بگیرید بگیرید در دادند. هر کس باو نزدیک مى شد، (ابو لولو) روى بر مى تافت و او را خنجرى مى زد تا سیزده کس را خنجر زد، که شش تن از ایشان بمردند و از اینجا حدیث ذوشجون مى شود که آخر الامر ماءخوذ و بدست خود، مقتول شد یا آنکه فرار کرد از راه و بیراه ، خود را بکاشان رسانید و ببود تا بمرد.
کلمات فریقین در این مقام مختلف است و در بیرون دروازه کاشان قبرى را باو نسبت دهند و او را (بابا شجاع الدین ) گویند و (میرزا مخدوم شریفى ) در (نواقض الروافض ) قضیه اى از عادت اهل کاشان در این مقام ذکر کرده که ذکرش در اینجا مناسب نیست .
(عمر) را پس از زخمى شدن ، بخانه بردند و طبیب حاضر کردند. طبیب هر چه باو خورانید از شربت
(47) و شیر، بعینه بدون تغییر از همان زخم بیرون آمد. لاجرم طبیب گفت این زخم بهبودى ندارد. وصیت خود بکن . (عمر) تصدیق او کرد و سخت بگریست .
آنگاه پسرش ، (عبدالله ) را گفت که مردم را بخواند تا در آیند. چون اصحاب در آمدند، در امر خلافت گفتگو کرد. پس امر خلافت را در میان شش نفر بشورى افکند و ایشان : امیر المؤ منین (ع )، عثمان ، طلحه ، زبیر، سعد، و عبدالرحمن بن عوف بودند.
پس (ابو طلحه انصارى ) را بخواند و گفت : از پس آنکه مرا بخاک سپردند، پنجاه مرد از انصار، انتخاب کن تا با شمشیرهاى کشیده حاضر باشند و این شش تن را در سراى (عائشه ) بازدار و سه روز مهلت گذار تا مشورت کنند و یکتن را بخلافت بردارند. اگر پنج تن در امرى متفق شدند و یک نفر مخالفت کرد، سر او را از گردن دور کن . اگر چهار کس در کارى همدست شدند و دو تن بر خلاف شد، آندو تن را بکش . اگر سه تن براهى رفت و سه تن طریق دیگر گرفت آن سه تن که (عبدالرحمن بن عوف ) در آن است بر صواب باشند، طرف دیگر را گردن بزن . اگر سه روز بنهایت شد و هنوز ایشان در امرى اتفاق نکردند، هر شش تن را گردن بزن و بگذار مسلمین را تا از براى خود، اختیار کنند.
پس به نزد (عائشه ) فرستاد و خواستار شد که اذن بدهد در رواق رسول خدا(ص ) بخاک رود. (عائشه ) قبول کرد. (عمر) وصایاى خود را کرد و در اواخر ماه ، وفات نمود.
امیر المؤ منین علیه السلام در خطبه شقشقیه که بعضى دردهاى دل خود را اظهار فرموده از جمله از شوراى عمر درد دل کرده در قول خود که فیالله و للشورى الخ .


روز : 27
در این روز، سنه 132، (مروان بن محمد بن مروان بن الحکم ) بقتل رسید و دولت آل مروان منقرض شد و این (مروان ) که آخر خلفاى (مروانیه ) است ملقب به (حمار) است و سبب این لقب را مختلف گفته اند و در (اخبار الدول ) است که (مروان ) ملقب به (حمار) بود بجهت کثرت صبر او بر شدائد و مکاره حروب و هیچگاه از جنگ روى بر نمى تافت و از این باب است مثلى که مى گویند: (( فلان اصبر من حمار فى الحروب . ))
در این واقعه (عبدالحمید) کاتب مروان نیز بقتل رسید و (عبدالحمید) همان است که در کتابت و ادبیت مهارتى تمام داشته و در بلاغت باو، مثل مى زنند.
(( حتى قیل فتحت الرسائل بعبد الحمید و ختمت بابن العمید
(48) و من کلامه لمن کان خطه ردیا اطل جلفة قلمک و اسمنها و حرف قطک و ایمنها ففعل فجاد خطه . ))
در این روز، سنه 212، بروایت شیخین ولادت با سعادت حضرت ابى الحسن هادى (ع ) واقع شده و امروز، روز سرور و روزه و نماز و شکر و صدقات است .
روز : 28
در این روز، سنه 63، واقعه (حره ) اتفاق افتاد و مجمل آن واقعه آن است که چون اهل (مدینه ) بر شنائع اعمال (یزید بن معاویه ) اطلاع یافتند، عامل او را با (مروان بن الحکم ) و سایر امویین از (مدینه ) بیرون کردند و بیعت (یزید) را از خود خلع نمودند و با (عبدالله بن حنظله ) غسیل الملائکه ، بیعت کردند.
این خبر چون به (یزید) رسید، (مسلم بن عقبه ) را که از او بمجرم و مسرف نیز تعبیر کنند، با لشکرى فراوان از شام بمدینه فرستاد. چون لشکر (یزید) به سنگستان مدینه که معروف به (حره ) واقم است رسیدند، اهل مدینه بدفع ایشان بیرون شدند. اهل شام شمشیر در میان ایشان کشیدند و جماعت بسیارى از اهل مدینه را بکشتند و حربى عظیم فیما بین واقع شد. اهل مدینه دیدند تاب مقاومت آن لشکر را ندارند، بمدینه گریختند و پناه به روضه رسول (ص ) بردند.
لشکر شام ، مردم مدینه را تعاقب کردند و اصلا از خدا و رسول شرم نکردند با اسبان خود داخل روضه منوره شدند و پیوسته از مردم کشتند تا روضه و مسجد پر از خون شد و تا قبر مطهر نبوى (ص ) خون رسید.
(مدائنى ) از (زهرى ) روایت کرده که هفتصد نفر از وجوه ناس از قریش و انصار و مهاجر و موالى کشته شد و از سایر مردمان غیر معروف از مرد و زن و حر و عبد، عدد مقتولین ده هزار تن بشمار رفت .
(مسرف ) پس از فراغ از حرب ، اموال و زنان اهل مدینه را تا سه روز بر لشکر خویش مباح داشت . لشکر شام که اصلا دین نداشته و بحکم : الناس على دین ملوکهم آئینى جر آئین (یزید) نمیدانستند، دست تعدى بر اعراض و اموال مسلمانان گشودند و فسق و فساد و زنا را مباح ساختند بحدیکه نقل شده که در مسجد نبوى ، زنا کردند و بعد از واقعه (حره ) هزار زن بى شوهر، فرزند زنا متولد کرد که اولاد ایشان را اولاد الحره نامیدند.
پس از این قتل و غارت و زناها، از مردم اقرا گرفت بعبودیت (یزید) و این واقعه معروف است و شیعه و سنى آنرا ذکر کرده اند.
در این روز، سنه 285، (محمد بن یزید) معروف به (مبرد) عالم لغوى نحوى بصرى وفات کرد و نیز در سنه 334، (جعفر بن یونس خراسانى بغدادى ) معروف به (شبلى ) در بغداد وفات کرد و (شبلى ) از جمله ارباب طریقت و عرفان است و (جنید) و (حلاج ) را مصاحبت کرده و قضایاى او بسیار است .
روز : 29
در این روز، سنه 23، (عمر بن خطاب ) وفات کرد. (صهیب رومى ) بروى نماز گذاشت و نعش او را در جنب (ابوبکر) بخاک سپردند و قبر او را چنان حفر کردند که سر او با کتف (ابوبکر) محاذى و برابر واقع شد. مدت خلافتش ده سال و شش ماه و کسرى بوده .
شیخ بهائى فرموده که در این روز، سنه 252، (مستعین بالله ) عباسى هلاک شده و حقیر قول (مسعودى ) را اختیار کردم و قتل او را در ششم شوال نگاشتم و نزد اهل دانش مسلم است که در امثال این مقام کلام (مسعودى ) و امثال او از مورخین معتمدین بر عقیدت فقیه ، مقدم است .
روز : 30
آخر سال عرب است . بروایت (سید) دو رکعت نماز وارد است در هر رکعت (حمد) یکمرتبه و (توحید) و (آیة الکرسى ) هر یک ده مرتبه و بعد از سلام بخواند:
(( اللهم ماعملت فى هذه السنه من عمل نهتینى عنه و لم ترضه و نسیته و لم تنسته و دعوتنى الى التوبه بعد اجترائى علیک اللهم فانى استغفرک منه فاغفرلى و ماعملت من عمل یقربنى الیک فاقبله منى و لا تقطع رجائى منک یا کریم . ))
(شیخ کفعمى ) این نماز را باین نحو روایت کرده که در رکعت اول بعد از (حمد) ده مرتبه (توحید) و در دوم بعد از (حمد) ده مرتبه (آیة الکرسى ) بخواند و بعد از نماز همان دعا را بخواند.
در این روز، سنه 206، (نضر بن شمیل ) نحوى بصرى در (مرو) وفات کرد و او از اصحاب (خلیل بن احمد) و صاحب فنونى از علم است . گویند در (بصره ) امر معیشت بر او تنگ شد به عزم مسافرت بخراسان حرکت کرد، قریب سى هزار نفر از اهل علم بصره مشایعت او کردند.
(نضر) چون به (مربد) رسید گفت : اى اهل بصره ! دشوار است بر من مفارقت شماها و بخدا قسم اگر روزى یک کیله باقلا میافتم از شماها مفارقت نمى کردم . در میان آن همه جماعت کسى پیدا نشد که این مقدار را متحمل شود. لاجرم بخراسان رفت و در (مرو) مقیم شد. روزى در مجلس (ماءمون ) یک کلمه تعلیم او کرد، پنجاه هزار درهم از ماءمون و سى هزار درهم از (فضل بن سهل ) باو رسید و آن کلمه این بود که ماءمون حدیثى مسند خواند از رسولخدا(ص ) که فرمود:
(( اذا تزوج الرجل المراءة لدینها و جمالها کان فیها سداد من عوز. ))
و سداد را بفتح خواند و (نضر) بکسر خواند و گفت بفتح ، لحن و غلط است . ماءمون گفت : مرا نسبت بلحن مى دهى . گفت شما قرائت کردید بهمان نحو که (هیثم ) راوى براى شما روایت کرده و او مردى لحان بوده .
(( قال فما الفرق بینهما قال السداد بالفتح القصد فى الدین و السبیل و السداد بالکسر البلغه و کل ما سددت به شیئا فهو سداد ثم تمثل ببیت العرجى اضاعونى واى فتى اضاعوا لیوم کریهه و سداد ثغر. ))
این قضیه را (حریرى ) در (درة الغواص ) مفصلا ذکر کرده است .
در این روز، سنه 338، (احمد بن محمد مصرى ) معروف به (ابن النحاس ) نحوى وفات کرد.
و نیز در سنه 606، (ابن اثیر) صاحب جامع الاصول در موصل وفات کرد. (ابن اثیر) بر چند نفر اطلاق میشود: یکى ، همین شخص که مبارک بن محمد بن محمد بن عبدالکریم صاحب نهایه و انصاف فى الجمع بین الکشف و الکشاف و جامع الاصول است . و جامع الاصول ، کتابى است که جمیع احادیث صحاح ست که عبارت است از صحیح بخارى و مسلم و مؤ طا مالک و سنن نسائى و جامع ترمذى و سنن ابى داود سجستانى در آن جمع است و دیگر برادرش (على ) صاحب کتاب کامل التواریخ و اسدالغابه فى معرفة الصحابه است که در سنه 630 وفات کرد و دیگر برادرش (ضیاءالدین نصرالله ) است که در سنه 637، در بغداد وفات کرد.
باب پنجم : وقایع و اعمال ماه محرم
بدانکه چون درهم این ماه ، جناب سید الشهداء علیه السلام بمرتبه شهادت فایز گردیده و در اکثر این دهه ، آنجناب و اهل بیتش محزون و غمگین بوده اند و اخبار موحشه بایشان مى رسیده ، باید شیعیان از وقت رویت هلال ، محزون و غمگین شوند و به لوازم تغریب آنحضرت قیام نمایند.
در روایت معروفه (رضویه ) است که فرمود: پدرم امام موسى (ع ) چون ماه محرم داخل میشد کسى آن حضرت را خندان نمى دید و اندوه و حزن پیوسته بر او غالب مى شد تا عاشر محرم و چون روز عاشوراء مى شد آنروز، روز مصیبت و حزن و گریه او بود و مى فرمود: امروز، روزیستکه حسین علیه السلام شهید شده است .
شب : 1
در آن چند نماز وارد است :
1. صد رکعت نماز به (حمد) و (توحید).
2. دو رکعت نماز، در رکعت اول (حمد) و (انعام ) و در دوم (حمد) و (یس ).
3. نماز وارده از رسولخدا(ص ) که فرمود: هر که در این شب دو رکعت نماز کند به (حمد) و یازده (توحید) و صبحش را که اول سال است روزه بدارد مثل کسى است که تمام سال را مداومت بخیر کرده و در آن سال محفوظ باشد و اگر بمیرد، ببهشت برود.
(سید) براى هلال این ماه دعاهاى مبسوطى در (اقبال ) ذکر کرده است .

 

منبع : کتاب وقایع الایام


نوشته شده توسط : وحید

[ نظر]